وبلاگ‌نویسی

فکر می‌کنم خیلی از وبلاگستانی‌ها حال این روزهای من را تجربه کرده‌اند: زل‌زل به صفحه زل بزنی‌ و بعد هیچ ننویسی و بعد با خودت بگویی این نوشتن هم عجب کار سختی است و ما نمی‌دانستیم 

همان‌گونه که از طرز به‌روز شدن وبلاگم پیداست من به شدت خشکیده‌ام این روزها. چرا این جوری شد را نمی‌دانم و نمی‌دانم تا کی نخواهد آمد آن چیزی که روزگاری من را می‌نوشتاند اما خواهد آمد دوباره این را می‌دانم، چه بود آن چیز؟ کجاست حالا؟ نمی‌دانم اما می‌دانم که باز می‌گردد. "از کجا معلوم؟ شاید هم نیاید دیگر" فقط می‌ماند حسرت کلی نوشته‌ی ننوشته شده، و می‌ماند اینکه چقدر دلم تنگ است برای آن کامنت‌هایی که نمی‌نوشتید!!! سعی می‌کنم خودم را بنویسانم خودم و حسرت آن چیزی را بخورم که من را می‌نوشتاند، تا وقتی که دوباره بیاید آن چیز