چه نسبتی است؛ میان آتش و “سبز”

کسانی که قرار است چهارشنبه‌سوری را “سبز” کنند در این راستا قرار است از ترقه و موشک بهره ببرند؟! قرار است پیک‌نیک سبز منفجر شود امشب؟!

اینجا خانه‌ی دومم بود

اولین روی شیروانی داغ روی بلاگفا شکل گرفت. ماه‌ها بعد از آنکه شیروانی را از بلاگفا کندم و آوردمش اینجا آدرس خواستم سری بزنم به خانه‌ی قدیمی‌ام. دیدم یکی آمده سفیدپوشش کرده و با قلمی که کلمات را زشت می‌نویسد گفته که دسترسی به این سایت امکان‌پذیر نمی‌باشد. من در خانه‌‌ی دوم بودم که خانه‌ی اول را بستند.

بعدش از اینجا هم رفتم. در زندگی واقعی شاید جور دیگری بوده‌ام اما در اینجا من آدم ماندم نبوده‌ام. این بود که رفتم به یک شیروانی داغ دیگر! زندگی اینجایی من به صورت منقطع جریان داشت و داشت تا که شد یکی دو ماه پیش. من حالم بد بود. توی این سن و سال آبله مرغان گرفته بودم! کار و بارم زیاد بود. با آن تن تب‌دار باید مقاله می‌نوشتم. باید برای امتحان‌های ترم آماده می‌شدم. باید افسرده‌گی‌ام را هم خود-درمانی می‌کردم. این شد که وقتی سومین خانه‌ام را هم سفیدپوش کردند دیرتر از خیلی‌ها متوجه شدم. سومی را هم مثل اولین خانه‌ نفهمیدم کی بستند! این یکی از وجوه مشترک اولین و سومین خانه‌ی من بود. دومین وجه مشترکشان این بود که وقتی بسته شدند برای زندگی کردن اینجا را داشتم. اولی را که بستند ساکن اینجا بودم. سومی را که بستند اینجا خانه‌ی دومم بود. دوباره برگشتم به خانه‌ی دوم!

حالا که دارد عید می‌شود من دلم می‌خواهد بنویسم. دلم می‌خواهد آرام بشوم. مثل یک آدم نوسواد که از روی متن کتاب نهضت سوادآموزی؛ غلط غلوط و کند می‌خواند و لذت می‌برد دوست دارم غلط غلوط و کند بنویسم و لذت ببرم. شاید نتوانم مرتب بنویسم. به خصوص از بعد عید که مقاله و رساله و آزمون و کارهای روزمره وقتم را بیشتر از پیش پر خواهد کرد. حالا که دارد عید می‌شود دوست دارم بنویسم. تا بعد از عید چه پیش آید!


خون

مایع لزجی که برخی حکومت ها به فوران آن از رگهای شهروندانشان علاقه مند می باشند.

به نظرم…

بهتر است به جای خالی کردن میدان از هراس دوقطبی شدن جامعه به فکر تثبیت خودمان به عنوان طبقه ای فعال در تصمیم گیری برای این سرزمین باشیم. حکومت نشان داده اگر که ما مجبورش کنیم می تواند عقلانی عمل کند “منظورم از حکومت احمدی نژاد نیست!”

در سوگ رای

سکوت باید کرد

به صداقت اعتماد می کنم

به موسوی رای می دهم

زخمی پیدا کن مردی را

که بخواند چه گوارا

پروگماتیسم

زنده باد!

سیزدهم

قول داده امسال بیاد خونه ما. دربه در نمی شه امسال!

اعظم علی

بیا با صدای اعظم علی بریم کوه

آوردگاه آزادی

قرار باز رگ غیرت ملي مون قلمبه شه در دقیقه‌ی نود؟ خیابونی هم هست؟

سکوت

تمام مردم دنیا به یک زبان سکوت می‌کنند

مرد2 هزار چهره و سرقت بانک

مرحوم برتولت برشت به من گفت به مدیری بگم که سرقت بانک در برابر تاسیس بانک کار مهمی محسوب نمی‌شه. من به مدیری گفتم ولی خوب... مرد هزارچهره رو سرقت کرد متاسفانه!

داستان

آمدن/ رفتن/ آمدن/ رفتن/ آمدن/ رفتن و این داستان ادامه دارد

مسافر از اتوبوس...

اتوبوس برای من یکی از آن نغز بازی‌های روزگار است "که بنشاندت پیش آموزگار" سفر برایم سخت نیست. سبک سفر می‌کنم و گاهی خیلی زودتر از آن‌چه که معمول است برای سفر آماده می‌شوم اما اسم اتوبوس بین شهری را که مي شنوم به هم می‌ریزم. مهم‌ترین دلیل کم سفر بودنم همین است. اما چه می‌شود کرد... مسافر از اتوبوس بدش می‌آید اما مجبور است. مسافرم من. امروز.