طوفان آرام را دوست میدارم
فرق ویژهی روز دانشجوی امسال دانشگاه تهران با روزهای دانشجوی سالیان پیش در میزبان بودن ما بود. من به عنوان یک عضو از خانوادهی دانشگاه تهران حالا آرامم و میتوانم آرام بخوابم، چون میزبانی سربلند بودهام. میزبانی که تاب دیدن میهمان پشت در مانده را ندارد، میزبانی که حتی در خانهاش را میشکند تا که شرمندهی میهمان نشود -میزبان مجبور است به شکستن در، کسانی هستند که نمیخواهند میهمانی سربگیرد- امروز روز پر دلهرهای را پشت سر گذاشتهام و امروز بعد از طوفانی که در نهایت آرامش سراسر دانشگاه ما را فرا گرفت آرام شدم. نقش کلیدیی شانزدهم آذر برای دانشجویان نسبتن سیاسی همین است، آرامش بخش است، مسکن است
صبح اولین هدیه را از حراست دریافت کردیم: هدیه، آن دستی بود که یخهی علیی نیکونسبتی را چسبیده بود. کمی که گذشت هدیهی دوم را دریافت کردیم: یک میهمان کتک خورده! حراست لطف داشت امروز به ما، اول علی را زد که خود میزبان بود و بعد روی میهمان دست بلند کرد. روی میهمان ما دست بلند کرد. بعد هم در خانهمان را بست. گفت نه میهمان و نه میزبان حق ورود ندارند و بعد... بعد طوفان آرام ما، آرام آرام خود را به در شانزده آذر رساند و فریاد زد: نفسم گرفته از این شب... و در این حصار را شکست و بعد میزبان و میهمان یکی شدند، دیگر نمیشد فهمید کی میزبان است و کی میهمان -نه...اساسن تراشیدن دوگانهی میهمان/میزبان اشتباه بود، دانشگاه یک خانهی عمومی است خانهی همهی آنها که دانشجو هستند... ولی مگر حراست میفهمد حرف ما را؟
سخنرانیها فقط سخنرانی بودند، شعارها هم فقط شعار، شور و اشتیاق ما هم بیشتر ادا بود اما... اما مگر ما چی میخواهیم از روز دانشجو؟ روز دانشجو یک آئین است؛ یک آئین آرامش بخش سالیانه
من به فعالیت سیاسیی دانشجویی عمیقن معتقدم، اما عمیقن به تاکتیک تحصن و اعتصاب و تظاهرات بیاعتقادم، اگر شما این آئین زیبای شانزدهم آذرانهی من را یک عمل سیاسی میدانید به خودتان مربوط است و البته نظرتان هم برای من محترم است، حتی دلیلی برای رد نظرتان نخواهم آورد زیرا که نظرتان غلط نیست، هرچند شاید همهی درستی هم با آن نباشد، همانطور که همهی درستی با نظر من نیست. اما فقط یک دلیل برای نظر خودم میآورم، آن دلیل عقلانی نیست، تجربی است. آن دلیل حس و حال همهی بچههای دانشگاههای تهران است که امروز همراه ما داشتند میرقصیدند- چه رقص زیبائی است، رقص همهگانیای که مملو باشد از عصبانیت و یاس و غم و کورسویی از امید- دلیل من نمونهای بود از دلایل احمقانهی غیر قابل تبیین! درست نمیگویم؟
برچسبها: دانشجویی