یلدا بازی دوس داری؟
الف: غذای مورد علاقهی من "آبدوغخیار" است. آن هم نه هر آبدوغخیاری، آبدوخیار سلطانی! این آبدوخیار یکی از خاطرات خوب من از بچهگی است، یادش بخیر آن بعد از ظهرهای جمعه که طفل پاورچین پاورچین میرفت تو آشپزخونه و بساط آبدوخیار را علم می کرد و بعد بابا با آن اخمهای تو همش میآمد و با یک لحن خاصی به طفل میگفت تو مثل آفریقاییها میمونی!!! همین دیشب به یکی از بچهها میگفتم اگر مخیر بشوم بین یکپرس خاویار درجه یک و یک کاسهی پرملات آبدوخیار، با هر کلکی که شده هر دوتاشان را میخورم
از غذاهای بسیاری هم متنفرم که در صدر فهرست آنها نام پیاز خودنمایی میکند! از پیاز حتی بیشتر از احمدینژاد بدم میآید
ب: وبلاگ از نظر مداومت در کار نقطهی عطفی در کارنامهی درخشان زندگیی من است، راستش به یاد ندارم کاری را هفت ماه مداوم انجام بدهم "وبلاگ من امروز هفت ماهه شد احتمالن دو ماه دیگر به دنیا میآید!!!" البته یکبار دیگر هم مرتکب کنهبازی در کار شدهام که در بند سوم میتوانید بخوانید
پ: آن بار مربوط میشود به دورهی لعنتیی انتخابات ریاست جمهوری، من و یکی از دوستان در آن دوره دقیقن از دیماه هشتاد و سه تا یکهفته مانده به انتخابات به طرز عجیبی در هفته حداقل بیست عدد نشریهی دانشجویی از خودمان صادر میکردیم! اینکه چطور اینکار را میکردیم بماند! فقط بگویم که ثمرهی این مداومت احمقانه این بود که یک ترم تا آستانهی مشروطی پیش رفتم و اگر نبود مرام اساتید حتمن مشروط میشدم! دو سه ماه آخر در یک زیرزمین کذایی حوالیی برق آلستوم فارغ از نور خورشید شده بودیم ماشین نشریه سازی! البته الان بسیار خوشحالم که حتی مجاهدت ما هم باعث نشد که معین رای بیاورد
ت: من به طرز بیمارگونهای بدخوابم، حوصلهام نمیکشد که بیشتر توضیح بدهم
ث: مهمترین معمای زندگیم این است: چرا چشمهام ضعیف نمیشوند؟ در دورهی راهنمایی تحصیلی!!! یکبار خودم را زدم به چشم درد و از این حرفا و البته آق بابا با وجود اینکه تا ته ماجرا را خوانده بود مرام گذاشت و برام عینک گرفت اما از آنجا که مداومت در کار ندارم شاید حتی یک روز هم از عینکم استفاده نکردم
اما بعد: برای گسترش دامنهی یلدابازی که میتواند در به روی آب افتادن پتهی خلق مسلمان نقشی اساسی ایفا کند من از عمواروند"نمایندهی طیف بامعرفت اپوزیسیون در تبعید!" مبارز کوچک"به نمایندگی از طیف چپ دانشجوییی وبلاگستان" سامان صفرزایی"طیف لیبرال دانشجویی" من(روزمرهنگار) "طیف روزمرهنگار!!!" و لربلاگر بزرگ ابراهیم خدایی دعوت می کنم که اعتراف کنید
پیشنهاد ویژه به اسد علیمحمدیی عزیز: خودت را احتمالن خیلیها دعوت کردهاند به بازی، من اینبار میخواهم از بیلی دعوت که اعتراف کند، شما از طرف من نمایندهاید که ناگفتههای بیلی را از زیر زبانش بیرون بکشید
برچسبها: روزانهگی