گفت -و- گو با حسن حسینی دربارهی قیصر امینپور
وقتی که قیصر مرد من شیروانیی داغ را به روز نمی کردم و هیچ جای دیگری هم نمینوشتم، پس نتوانستم چیزی بنویسم برای او و این موضوع از همان هشتم هشت هشتاد و شش لعنتی تا حالا آزارم داده است. من فکر میکنم نوشتن دربارهی یک آشنای مرده خیلی به آدم کمک می کند برای دل کندن از او و این یک اعتراف است: بیشتر مطالبی که نوشتهام دربارهی مردهگانی که دوستشان داشتهام بیشتر برای تسکین دادن خودم بوده است، برای اینکه در اینده خودم را آزارندهم که او مرد و تو فراموشش کردی، ولی خوب قیصر امینپور "که دوستش داشتم" مرد و من چیزی دربارهی او ننوشتم. چند روز پیش مطلع شدم دوم اردیبهشت سالگرد تولد اوست و از همان چند روز پیش تصمیم گرفتم چیزی بنویسم برای او و در روز دوم اردیبهشت بگذارمش روی وبلاگ. اما هر کاری کردم نشد که آنچیزی را که باید، بنویسم "آره دوست من. خاک سرد است". به همین خاطر خودم را جریمه کردم! جریمه هم این بود که یک بار از روی یک مصاحبه با مرحوم حسن حسینی "که نمی دانم چرا حس میکنم از دستم عصبانی است!" دربارهی مرحوم قیصر امینپور که در شمارهی سیام مجلهی شعر "اسفند 81" چاپ شده بنویسم. راستش مصاحبه کننده سوال های خوبی نپرسیده اما اصولن حسینی هم به سوالهای او جواب نداده! و حرف خودش را زده. ولی تصمیم گرفتم واو به واو همهاش را نقل کنم. توی سایت سورهی مهر این شمارهی مجلهی شعر "که تمام مطالبش دربارهی قیصر است" وجود نداشت پس تصمیم گرفتم مطلب را به اشتراک بگذارم.
هر چند که این مطلب را من تایپ کردهام ولی کلیهی حقوق آن به مجلهی شعر حوزهی هنری اختصاص دارد و آنها در صورت تمایل میتوانند این مصاحبه را روی سایتشان قرار دهند.
مطلب را از اینجا دریافت کنید.
برچسبها: یاد