آدميت ‌شناسي!

"ما دیپلماتی در حد و اندازه آقای آدمیت چه در رژیم گذشته و چه در سال‌های پس از انقلاب نداشتیم."

"ایشان خیلی متكبر بود. اگرچه شاید غرور تا اندازه‌ای مفید باشد ولی وقتی به مرز تكبر نزدیك می‌شود مذموم است. ایشان كمتر كسی را قبول داشت چه در تاریخ و چه در دیپلماسی. خیلی كم جوش و خروش بود. دوستان نزدیكش كه در آخر عمر با او حشر و نشر داشتند حتی به انگشتان دست هم نمی‌رسید. آدمیت گوشت تلخ بود و این برای یك دیپلمات صفت مثبتی نیست. دیپلماسی یك هنر است و شما باید به دوستان خود اضافه كنید، اما آنچه كه یادم است دشمنان ایشان طی این سال‌ها زیاد شده بود."

اگر بگويم كه جمله‌ي اول و پاراگراف دوم را فقط يك‌نفر در توصيف فقط يك نفر! گفته آن هم به فاصله‌ي كمتر از دو سه دقيقه چه حسي پيدا مي‌كنيد؟

اين جملات را آقايي به نام مجيد مهران كه به گفته‌ي روزنامه‌‌ي كارگزاران ديپلماتي "بسيار" باسابقه و نويسنده‌ي كتاب خاطراتش است، در مصاحبه‌اي درباره‌ي فريدون آدميت گفته. "دوست دارم كتاب خاطرات اين آقا رو بخونم"

تصورش را بكنيد كه كسي اين صحبت هاي آقاي مهران را معياري قرار بدهد براي قضاوت درباره‌ي تاريخ ديپلماسي ايران؛ وقتي كه "گنده‌ترين‌" ديپلمات ما متكبري است كه آداب معاشرت نمي‌داند واي به حال بقيه!

*

اما گذشته از اين هنرمندي؛ بعضي مطالب شماره‌ي امروز كارگزاران درباره‌ي مرحوم آدميت نشان مي‌دهد كه آرام آرام نوع رفتار ما با افراد مرده دارد به بلوغ نزديك مي‌شود، اي كاش بتوانيم به جمله‌ي مشهور محمد قائد عمل كنيم. "به مرده‌گان نمره‌ي انضباط بدهيم و بگذاريم كه استراحت كنند".

نكته‌ي دوم:

مي‌خوام اعتراف كنم! تا چند ماه پيش فكر مي‌كردم آقاي ثمين باغچه‌بان، خانم ثمين باغچه‌ بان هستند! "حقيقتن شرمنده!" خوش‌حالم كه بين دوست‌هام كسي ثمين باغچه‌بان را نمي‌شناخت و زمينه برام فراهم نشد تا معلوماتم را رو كنم. اين اعتراف را براي اين نوشتم كه بگويم ثمين باغچه‌بان تنها بود، مثل اكثر آدم‌ها.

برچسب‌ها: