چه نسبتی است؛ میان آتش و “سبز”
کوته نوشت های احمد ابوالفتحی
اولین روی شیروانی داغ روی بلاگفا شکل گرفت. ماهها بعد از آنکه شیروانی را از بلاگفا کندم و آوردمش اینجا آدرس خواستم سری بزنم به خانهی قدیمیام. دیدم یکی آمده سفیدپوشش کرده و با قلمی که کلمات را زشت مینویسد گفته که دسترسی به این سایت امکانپذیر نمیباشد. من در خانهی دوم بودم که خانهی اول را بستند.
بعدش از اینجا هم رفتم. در زندگی واقعی شاید جور دیگری بودهام اما در اینجا من آدم ماندم نبودهام. این بود که رفتم به یک شیروانی داغ دیگر! زندگی اینجایی من به صورت منقطع جریان داشت و داشت تا که شد یکی دو ماه پیش. من حالم بد بود. توی این سن و سال آبله مرغان گرفته بودم! کار و بارم زیاد بود. با آن تن تبدار باید مقاله مینوشتم. باید برای امتحانهای ترم آماده میشدم. باید افسردهگیام را هم خود-درمانی میکردم. این شد که وقتی سومین خانهام را هم سفیدپوش کردند دیرتر از خیلیها متوجه شدم. سومی را هم مثل اولین خانه نفهمیدم کی بستند! این یکی از وجوه مشترک اولین و سومین خانهی من بود. دومین وجه مشترکشان این بود که وقتی بسته شدند برای زندگی کردن اینجا را داشتم. اولی را که بستند ساکن اینجا بودم. سومی را که بستند اینجا خانهی دومم بود. دوباره برگشتم به خانهی دوم!
حالا که دارد عید میشود من دلم میخواهد بنویسم. دلم میخواهد آرام بشوم. مثل یک آدم نوسواد که از روی متن کتاب نهضت سوادآموزی؛ غلط غلوط و کند میخواند و لذت میبرد دوست دارم غلط غلوط و کند بنویسم و لذت ببرم. شاید نتوانم مرتب بنویسم. به خصوص از بعد عید که مقاله و رساله و آزمون و کارهای روزمره وقتم را بیشتر از پیش پر خواهد کرد. حالا که دارد عید میشود دوست دارم بنویسم. تا بعد از عید چه پیش آید!
بهتر است به جای خالی کردن میدان از هراس دوقطبی شدن جامعه به فکر تثبیت خودمان به عنوان طبقه ای فعال در تصمیم گیری برای این سرزمین باشیم. حکومت نشان داده اگر که ما مجبورش کنیم می تواند عقلانی عمل کند “منظورم از حکومت احمدی نژاد نیست!”