مرگ موش

پیرامون مرگ دیکتاتور
موفق الربیعی نماینده ی دولت عراق در مراسم اعدامش, حال او را وصف ناشدنی توصیف کرده است در هنگامه ی اعدام. در باب استفاده ی زیبایی شناسانه از نمادها گفته اند که کاربرد به جای آنها وقتی است که موضوع توصیف معادل دقیقی در قالب کلمات نداشته باشد و شاید حتی از جنس توصیف نباشد یعنی آن چنان غریب باشد برامان که نتوانیم وصفش کنیم, یعنی زبان از بیان کوتاه تر باشد یا آن چنان که موفق الربیعی گفت وصف ناپذیر باشد واقعه ای که بایسته ی توصیف است
ما نیز هم چون موفق الربیعی مرگ او را دیدیم. هر چند که قبل و بعد آن را ندیدیم و "موفق" دید. ما بر خلاف موفق او را وصف
ناپذیر نیافتیم در هنگامه ی اعدام: کمی مضطرب بود و هم چنان مشغول ایفای نقش قهرمان بود, اما قهرمانیتش در آن هنگام که با آن یال و کوپال کپک زده از توی سوراخ بیرون کشیده شد, همراه با بزاقی که به قاشقک افسر آمریکایی چسبیده بود از وجودش رخت بربسته بود. با آن یال و کوپال شبیه یک موش بود, یک موش کپک زده ی بو گندو که رام و سربه راه خود را در اختیار قاشقک افسر آمریکایی قرار داده بود تا وضع بهداشت دهان و دندانش در مدتی که توی سولاخی قایم شده بود بررسی شود. قهرمانیتش آن وقت که یکی مثل خودش او را سرزنش کرد که چرا هم چون هیتلر جرئت خودکشی نداشته گم و گور شد. دیگر آن داد و هوارهای احمقانه اش در دادگاه هم نمی توانست او را قهرمان کند برای خلق بی صاحب مانده ی تکریت. و گریه های بچه های شوک زده ی تکریتی در هنگامهء دادگاهش این را نشان می داد. همه از او قطع امید کرده بودند
واقعیت این است که او هیچ گاه قهرمان نبود. او مثل دیگر "دیکتاتورهای روغن نباتی" یک بازیگر بود, ارباب رسانه بود و همین
رسانه او را مهیب جلوه می داد و همین هیبت او را قهرمان خلق عرب کرده بود. یکی هم پایه ی ناصر, یکی بزرگتر از عرفات, یک ناسیونالیست خوش تیپ که سیبیل پرپشتش همیشه بریانتین خورده است و هرگز سیگارهای دوست داشتنیء عمو فیدل "یکی دیگر مثل خودش!" از لبانش دور نمی شود, اما واقعیت مثلمن چیز دیگری بود, مرتیکه ی خودشیفته ای که مردمان سرزمینی که به ناحق زیر چنگال اوست را با بمب شیمیایی قتل عام می کند بسیار شبیه است به نرون, اویی که رم را سوزاند تا پارانویایش را درمان کند. صدام, هم چون نرون یک بیمار پارانوئیک بود, فاجعه ی حلبچه این را می گوید
و اویی که در مستند زیبای "عمو صدام" با افتخار می خندد به این مزاح که اگر مردم عراق تلویزیون هاشان را خاموش کنند و عکس صدام را روی شیشه اش بچسبانند چیز زیادی را از دست نداده اند, مقهور رسانه شد. آمریکایی ها نشان دادند که بازی را خوب بلدند, معدود تصاویری که از سال 2004 تا لحظه ی مرگ از صدام منتشر شد همه اش در راستای تز مرگ قهرمان بود و خلق عرب هم پیام آمریکایی ها را خوب دریافت کردند. قهرمان قادسیه دیگر قهرمان آنان نبود
موفق الربیعی می گوید که او در هنگامه ی اعدام با چند نفری درگیر شده است. ما هم دیدیم که او آشفته بود. دیدیم که می ترسید. عمیقن می ترسید از آن چاله ای که باید آویزان می شد از آن با تنابی که پیچیده شده دور گردنش. دیدیم که گیج بود و با لکنت و با عصبانیت صحبت می کرد با میرغضب. دیدیم که مثل یک موش مرد. و مرگ موش از منظر زیبایی شناسی مرگ قهرمانانه ای محسوب نمی شود

برچسب‌ها: , ,