پیش رومان دره است؛ کمی عقب بروید
برنامهی هستهای هیچ ضرری برای ملت نداشته. مسئلهی اسرائیل نقطه ضعف غرب است و ما دست روی نقطه ضعف گذاشتهایم. به آنها گفتیم اسرائیل را خودتان درست کردید خودتان هم خرابش کنید! اگر هم خرابش نمیکنید لااقل رفراندوم!
مجری میپرسد بعضیها می گویند سیاست خارجیی شما از مرحلهی هجومی گذشته و حالا دیگر احساسی شده است. و او میگوید در حق لغت احساس جفا شده! احساس اتفاقن خیلی هم چیز خوبی است. او مدعی است که عدهای منویاتشان را به عنوان سند چشمانداز جا می زنند و بعد منویات خودش را خواستهی "ما" فرض میکند "هر چند مگر ملت یک لغت موهوم بیشتر است؟ لغتی که اصلن هم در حقش جفا نشده. ملت که احساس ندارد که. ملت که دردش نمیآید که. ملت که خواب است که"
امشب از او ترسیدم. او هیچ تغییری نکرده. کوتاه نمیآید او. هر چند که از عمق نگاهش ترس را میشود خواند ادعای رشادت دارد او، و این او متاسفانه پشت سر لغت موهومی به نام ملت مخفی شده. من از ملت می ترسم. من از هر چه لغت کلی است میترسم. از عدالت میترسم. از آزادی میترسم. از معنویت میترسم و از شجاعت بهخصوص، از شجاعت خیلی میترسم. ای کاش من جزو آنانی نبودم که شما پشت سرشان قایم شدهاید. آنانی گاه و بیگاه پشتشان را خالی میکنید و میروید تا برای اسرائیل خط و نشان بکشید. میروید پشت تریبون. میروید پشت تریبون تا چه بشود آقای احمدینژاد؟ میروید که قیمت نفت بالا برود؟ از این بالاتر نمیرود. مطمئن باشید. قیمت گوجه شاید بالا برود. قیمت یک سیخ جگر خون شدهی ملت شاید پائین بیاید اما... اما ما دیگر به آخر خط رسیدهایم آقای احمدینژاد. پیشرومان درهای عمیق است و شما پشت سرمان ایستادهاید. آن پشت چکار دارید می کنید آقای احمدینژاد؟ دارید نقشهی محو اسرائیل را می کشید؟ نکند به جای اسرائیل ما را محو کنید؟ نکند که ناگهان وقتی که دارید دستهاتان را پشت تریبون تکان می دهید به نشانهی خط و نشان برای غرب دستتان به پشت ما برخورد کند و ما سقوط کنیم به قعر دره. میدانم که نمی دانید ولی چه خوب بود اگر میدانستید که پیش روی ما دره است آقای احمدینژاد. لطفن کمی عقب بروید. شما راه بازگشت را سد کردهاید.
برچسبها: روزانهگی