هایده؛ صدای دریغ


یادم می‌آید که مرگ هایده در آن سال‌های فطرت تاثیری خاص بر ایرانیان گذاشت. من روز سی‌ام دی سال 68 را همراه با بازیگوشی‌های شش‌ساله‌گی گذراندم. بی‌که بدانم هایده کیست و "یه امشب شب عشقه" یعنی چه. اما یادم می‌آید که حتی در اوایل دهه‌ی هفتاد سخن از مرگ هایده در میهمانی‌های ایرانی زیاد بود. همراه با دریغی و شاید شایعه‌ای، مثلن اینکه جسد هایده را آمریکا با یک هواپیمای اختصاصی فرستاده که در تبریز خاک شود اما حکومت هواپیما را برگزدانده جسد را هم ضبط کرده "اگر هم می‌پرسیدی این دو سال جسد کجا بوده می‌گفتند مومیایی‌اش کرده‌اند!" بعد که ویدئو"و همراه با آن تهاجم فرهنگی!" به خانه های ایرانی راه یافتند فیلم تشییع جنازه‌ی هایده و چند کلیپ ویدئویی از او از فیلم‌های محبوب شبکه ی مخفی‌ی ویدئویی‌ی خانه‌های ایرانی شد. و همه‌ی اینها همراه بود با دریغی که حیف! زود مرد.

آن دوره‌ی فطرت، دوره‌ی خواننده‌های لس‌آنجلسی بود. "ابتذال و تهاجم فرهنگی" از سر و کول خانه های ایرانی بالا می رفت و شاه‌کلید"ابتذال و تهاجم فرهنگی" آدمی بود به نام هایده. آدمی که در فراغ وطن، مرده بود و همین او را تبدیل به یک شخصیت قابل احترام کرده بود. شخصیتی که اگر حرمتش را حفظ نمی‌کردی منکوبت می‌کردند. و من این خانم هایده را چندان دوست نداشتم... زیرا به هر چی که ربطی به ویدئو داشت حساسیت داشتم! تا همین امسال، هایده یک از صداهایی بود که من متنفر بودم از آنها اما حالا آن حنجره‌ی قوی برای من محترم است.

لب احساسی که صدای هایده برمی‌انگیزد دریغی است بر از دست رفتن آن‌چه که دوست‌داشتنی بود... از جمله خود هایده.

برچسب‌ها: