نهاوند؛ عصرهاي تاسوعا؛ چهل منبر
عصرهاي تاسوعا كوچهي ما... كوچهاي كه خانهي پدريام در آنجاست... كوچهي سيدانِ نهاوند؛ تا مرز انفجار پر ميشود از جماعتي شمع به دست كه هر يك به هدفي خود را در فضاي سنگين اين كوچه رها كردهاند. منطقن همهي اينها در پي حاجتند. بر مبناي اعتقاداتشان شمع را كليد حل بعضي از مشكلات ميدانند و بر مبناي همين اعتقاد به مراسم "چهل منبر" و يا "سقاخانه" اعتقاد ميورزند. مردمان نهاوند به قول خودشان حاجت زياد گرفتهاند از اچهل منبري كه عصرهاي تاسوعا لبالب ميشوند از شمع و كوچه ي سيدان را لبالب ميكنند از آدم.ساكنان چهل خانه "البته حالا كمتر از چهل خانه منبر دارند" در اين كوچهي سيدنشين قديمي و خاننشين قديمي عصرهاي تاسوعا در خانهشان را باز ميگذارند و با روي باز غربيهها و گاه آشناياني كه شمع به دست دور منبرهاي چوبي حلقه ميزنند را به شربتي ميهمان ميكنند... به ياد ابوالفضل عباس؛ سقاي دشت كربلا.
سكوت محزون عصرهاي تاسوعاي كوچهي سيدان را فقط گاه صداي طبلي ميشكند كه پشت سر سقاهايي كه از سر تا به پا سياه پوشيدهاند و آب به مردم ميرسانند "آنها هم ياد ابوالفضل عباس را گرامي ميدارند" ميشكند و گاهي هم هقهق گريهاي و يا ضجه اي از روي درد و يا از روي نياز و شايد هم از روي تظاهر.
اين مراسم چهلمنبر در جاهاي ديگري از مناطق لرنشين هم انجام ميشود. در خرمآباد خاص زنان است. زناني كه سر و روشان را با پارچههاي سياه پوشاندهاند و هروله كنان و شيون كنان شمع روشن ميكنند و حاجت ميطلبند "عكسي از اين مراسم". در بروجرد هم گويا برگذار ميشود. جاهادي ديگر را نميدانم.
برچسبها: محرم, نهاوند، شهر من
