وقتی که از عقلانیت حرف میزنیم...
یا: پیشنهادی برای برادران
راحت است. تار تنیدن دور ما خیلی راحتتر از این حرفهاست، برادرانی که در یک جاهای تاریکی نشستهاید و ما را دشمن فرض کردهاید، ما بیپناهتر از آنیم که ترسناک باشیم. نابود کردن ما راحت است، چرا اینقدر به خودتان عذاب میدهید؟ چرا با این دشمنانی که لابد ما باشیم اینقدر با مدارا! این قدر با مبالات رفتار میکنید؟ آیا ما ارزش اینهمه مرحمت را داریم؟
بارها با خودم اندیشیدهام برادران که وقتی از عقلانیت حرف میزنیم از چی حرف میزنیم؟ همینقدر فهمیدهام که پاسخ این سوال مثل پاسخ بسیاری سوالهای دیگر نسبتی مستقیم دارد با بسیاری چیزها. یکی از آن بسیار، تاری است که شما دارید دور ما میتنید، یک بار با نام خانهی عنکبوت و باری دیگر با نامی دیگر، فهمیدهام که اگر شما حال بکنید، عقلانیت ربطی مستقیم با حال شما مییابد و وای به حال ما! برادران شما هم با این حالتون...!
یکی گفته که عقلانیت حکم میکند که شما یک طعمهای به نام "شادی صدر" و لابد طعمهای دیگر که او هم یکی مثل شادی صدر را آزاد کنید، جوانند برادران، بدنشان گرم است. نفهمیدهاند که از کجا خوردهاند، به جوانیشان ببخشید، نمیدانند که شما "حال کردهاید" که عقلانیت حکم کند که شادی صدر در انفرادی باشد، حالا اینکه او چقدر در جلوگیری از رادیکالیزه شدن جنبش زنان نقش داشت، این که وجود او چقدر بهتر از عدماش است اصلن چیز مهمی نیست، مهم این است که شما حال کردهاید که این شب عیدی حال او را و ما را بگیرید و همین عقلانیت است.
البته من مثل شما آدم عقلانیای نیستم پس بالطبع پیشنهادم هم نمیتواند عقلانی باشد اما تیر خلاص هم بد چیزی نیست، نه؟ واقعن من شرمندهام از این همه عذابی که ما داریم برای شما و شاید که تیر خلاص بتواند درمانی باشد برای این شرمندهگی. پیشنهادی است. فکر کنید برادران. شاید در تار دیگری که برامان میتنید و یا حتی همین تاری که حول محور مجرم شادی صدر و آن یکی دارد تنیده میشود به دردتان بخورد.
برادران اگر با نابودی ما سوزش شما درمان مییابد کشتن ما که کاری ندارد. هر چه باشد شما سوارهاید و ما پیاده... فعلن.
رونوشت به: برادر حسین درخشان واحد آمریکای شمالی.
برچسبها: روزانهگی