second life و عالم ایده‌های افلاطونی


1.یک تجربه: رفیق ما می‌گفت رفته بوده توی این سکند لایف خر چرخ بزنه توی محله رویترز یه خانومی میاد باهاش مصاحبه می‌کنه
میتونین حرفهایی که این دو تا با هم زده اند درباره ایران و درباره سیاههای آمریکا اینجا بخونید
من برام جالب بود که دنیای مجازی اینقدر مهم شده که میان توش با ملت مصاحبه میکنند.
(توضیح: سکند لایف یک محیط سه بعدیه روی اینترنت که ملت میرن توش و پول خرج میکنند و خیلی ها میلیونر شده اند این دوست ما هم میره اونجا مگر دوزار در بیاره)

برگرفته از این وبلاگ


2. سوئد در دنيای مجازی 'زندگی دوم' يک سفارتخانه تاسيس می‌کند. سوئد اولين کشوری است که اعلام کرده، قصد دارد در اين دنيای مجازی اينترنتی سفارتخانه داشته باشد.

"زندگی دوم"، (Second Life)، دنيايی مجازی است که يک شرکت اينترنتی آمريکايی - که مقر آن در سانفرانسيسکوست - آن را خلق کرده و اکنون حدود سه ميليون نفر ساکن از سراسر جهان دارد.

ساکنان "زندگی دوم"، آواتار ناميده می شوند. ساکنان اين دنيای مجازی در کنار بسياری از کارهای روزمره حتی می توانند املاک و مستغلات خريد و فروش کنند. از نظر فنی، همه اينها نه در دنيای واقعی که در دنيای ماورا الطبيعه "زندگی دوم" اتفاق می افتد.

شمار زيادی از شرکت های واقعی در دنيای مجازی "زندگی دوم" شعبه دارند.

برگرفته از این‌جا


3. این‌ هم مطلب حسین نوش‌آذر عزیز در سایت رادیو زمانه که یک تحلیل اسطوره‌شناختی از زندگی‌ی مستعاری است که انسان در
"second life" به آن نائل می‌شود.



4. و در نهایت این هم نظر من!!!:


"secondlife" یکی از وسوسه‌آمیزترین دستاوردهای فن‌آوری‌ی اطلاعات است. یک شهر واقعی‌ی واقعی اما مجازی‌ی مجازی. واقعی به این معنا که شما در آن به معنی‌ی واقعی‌ی کلمه شهروندی می‌کنید. شما یک نماینده دارید، یک همزاد دارید که به جای شما در شهر secondlife خرید می‌کند و می‌فروشد، آن‌گونه که مد روز است می‌پوشد و می‌خورد "یا بهتر بگویم: می‌پوشید و می‌خورید" در کاباره پارتنر اختیار می‌کند "می‌کنید" و...

همه‌ی واقعیت second life این نیست: سه میلیون شهروندی که به secondlife روی آورنده‌اند، با علم به اینکه لیندن دلاری که در زندگی‌ی دوم کسب می‌کنند به دلار، این مایه‌ی حیات در زندگی‌ی اول قابل تبدیل است به سمت آن جذب شده‌اند. این یعنی واقعیت محض. خشن‌ترین و عریان‌ترین واقعیت ممکن. برای یک شهروند، کسب درآمد حقیقی‌ترین واقعیت است و زندگی‌ی دوم با پول سروکار دارد.

از سوی دیگر همان‌طور که نوش‌آذر در مطلب سیری در سکندلایف تبیین کرده، این شهر، به طرز عجیبی مجازی است، "مجازی بودن" رسم و هنجار و قانون شهروندی در second life است. شما چه تمایل داشته باشید که تصویری آرمانی از خود برای دیگران و خود ترسیم کنید و چه تمایل نداشته باشید مجبورید که تصویری مجازی "یک تصویر سه‌بعدی‌ی مجازی" از خودتان ارائه بدهید،‌تصویری که "شمای دوم شماست" شما به صورت مجازی برای خود هم‌زادی می‌سازید. هم‌زادی که در دنیایی که اصرار دارد ماوراء طبیعت به نظر برسد به زندگی‌ای طبیعی مشغول است، بیزینس می‌کند،‌پول در می‌آورد، اسکناس سبز و آن را در کمال گشاده دستی عرضه می‌کند به شما. نه... عرضه نمی‌کند، گشاده دستی هم نمی‌کند، در واقع این خود شمائید که در second life به زندگی مشغولید. او "همزاد شما" فقط نمودی از شماست. یک نمود مجازی، مجازی‌ی مجازی‌ی مجازی. او واقعیت ندارد. شمائید که واقعیت دارید.


5. داستان غار وسایه‌های افلاطون را مطمئنم خوانده‌اید. روده‌درازی نمی کنم.

second life به طرز دهشتناکی آدم را یاد قضیه‌ي عالم مثل می‌اندازد. در واقع جاها عوض شده. در داستان افلاطون نقش second life را همین زندگی‌ی به ظاهر واقعی‌ی ما، همین زندگی‌ی به ظاهر اولی‌ی ما ایفا می‌کند و ما در حکم صورت‌ها یا ایده‌ها هستیم. آیا همزادهای ما در second life می‌دانند که دست‌ساخته‌ی ما نمود ما لعبتک ما هستند و بی‌که بدانند فرامین ما را اطاعت می‌کنند؟ آیا آنها می‌دانند که سایه‌ی ما هستند؟ آیا روزی روزگاری در بین آواتارها "همان همزادهای ما" افلاطونی ندای ما سایه‌هایی بیش نیستیم در خواهد داد؟ آیا ما نیز هم‌چون آواتارها...

برچسب‌ها: ,