زندهام
حقيقتش قصدم ادا بازي نبود. ديگر نميتوانستم بنويسم. بهعلاوهي اينكه درس هم يك چيز مهمي است در زندگيي يك دانشجو "البته نه به مهميي خيلي چيزهاي ديگر" به علاوهي اينكه با خودم حساب كردم ديدم امسال؛ يهجورايي سال سرنوشت من است و وبلاگ كمي خيلي وقتگير شده است؛ اين شد كه ننوشتم؛ به همين راحتي.
حتي ايميلهام را چك نكردم "دروغ چرا يك هفته پيش جواب ايميل عمو اروند مهربانم را دادم" كلن زندگيي مجازيام را تعطيل كردم و زماني را هم براي خودم نشان كردم به عنوان روز بازگشت به وبلاگستان... تا اينكه آمدم و ديدم بد گندي بالا آوردهام. شرمندهي گل روي همهتان. نبايد نگرانتان ميكردم. اما خوب... متاسفانه كردم و حالا شما مجازيد كلي فحش بدهيد به من. به خصوص شما مينوي عزيز... روز زن هم مبارك و تا 1 اسفند خداحافظ.
برچسبها: روزانهگی