سنتوري؛ بيا محاكمه شويم!

من قصد ندارم در نقش پيامبري بي‌كتاب و وبلاگ‌ به دوش! در باب حقوق مولف تذكراتي چند بدهم به دوستاني كه در "جشن‌هاي خصوصي‌ي" تماشاي سنتوري حاضر شده‌اند و پس از ديدن آن يا مثل معمول ما ايراني‌ها "سنتوري‌ديدن" را آييني از سلسله آيين‌هاي بخش پنهان زندگي تشخيص داده‌اند و صداش را در نياورده‌‌اند يا صادقانه گفته‌اند كه فيلم را ديده‌اند و حتي در مورد علل ضعف فيلم نظرخواهي گذاشته‌اند! "ياد جمله‌ي تاريخي‌ي محسن نامجو افتادم، آنجا كه به منتقدان مطبوعاتي گفته بود اصلن تو به چه حقي كارهاي من را شنيده‌اي كه حالا انتقاد بكني!!!"









با توجه به اينكه در پست قبل "اه! ولي تو كه پست قبلي را نخوانده‌اي!!!" سمندريان بزرگ به ما گفت هر ترا‍‍ژدي يك كمدي است "و من هم اين اصل را خيلي وقت است با گوشت و پوستم لمس كرده‌ام" مي‌خواهم از طرف همه‌ي خودمان، خودم را به محاكمه بكشم. چون كه هر چند سنتوري را نديده ام اما از اين دزدي‌ها كم نكرده‌ام! "شما هم؟ واقعن كه قباحت داره!"








راستي من با اين حالم چرا بايد كلي صبر كنم تا يك مشت ... كه نشستن و حتي تخمه هم نمي‌شكنن و هي سر تكون مي‌دن و زبونشون رو تند و تند مي‌چسبونن به سق و مي‌گن نچ نچ نچ نچ به جاي من تشخيص بدن چي بايد ببينم و برعكس؟ اساسن تماشاي سنتوري و از اين دست فراورده‌هاي ضد حكومتي حركتي اعتراضي مي‌باشد و من با تماشاي آن نوعي مبارزه‌ي مدني مي‌نمايانم و مشت محكمي از طريق سي‌دي حواله مي‌نمايم در نه‌بدتر هر كه بگويد نچ نچ نچ! پس زنده‌باد من و همه‌ي مبارزاني كه يك روز دويدند و دويدند به انقلاب رسيدند؛ بعد سينما بهمن/ سي‌دي فروش رو ديدن؛ يه سنتوري خريدن؛ و به حكومت... "زشته!"








خوب حالا كه در اين محاكمه سر بلند بيرون آمدم مي‌توانم با خيال راحت علاوه بر اين‌كه سنتوري را ببينم يك بيلاخ هم حواله كنم به جيب تهيه كننده. اساسن پول بهتر است يا مبارزه يا ثروت؟ البته كه واضح و مبرهن است كه هيچ كدام اهميت ندارند. خوش باش دمي و عمر بر باد نكن! حالا مهرجويي و بزرگتر از مهرجويي اين وسط چه اهميتي دارند؟








البته مي‌توان گفت نيز كه آب از سر مهرجويي گذشته، حالا ما هم يك وجب روش؟ درست نمي‌باشد؟








آخيش! با موفقيت محاكمه شدم!








ديديد كه اصلن سخت نبود. و اينك همه‌ي ما دست در دست هم دهيم و در محاكمه‌هايي كه قاضي‌ي مهرباني مثل وجدان دارد و دادستان كم‌زوري مثل عذاب خودمان را تبرئه كنيم! اساسن انسان جايز الخطا است. مي‌تواند زرت وزرت پشت سر هم خطا كند! خوب سنتوري‌ديدن هم يك خطا "خطا؟ دهنت رو آب بكش عزيز!" حالا مگر زمين به زيرزمين آمده! اصلن مگر خون سنتوري از اين همه فيلم اسكاري و پورنو كه اون آقاهه مي‌فروشد رنگين‌تر مي‌باشد؟ نمِي‌باشد؟ بله كه نمي‌باشد. حالا تهيه كننده هم يك شماره حسابي داده "يا شايد مثلن من از طرف تهيه كننده يك شماره حسابي دادم. حقمه نوش جونم. تا كي تهيه كننده‌ي كمپرادور بخوره؟" همه‌ي ما دست در دست هم دهيم و قلك‌هاي كوچك فرزندانمان را بشكنيم و از روي ترحم هم‌چنان كه انگار كن به گدا پول مي‌دهي يه كم پول بديم به اين مهرجويي‌ي بدبخت كه چشم نداره خوشي‌ي ما رو ببينه! "يادته به نامجو هم كمك فرموديم. حالي‌ داد مبسوط !"








من نه به به عنوان پيامبري وبلاگ به دوش، كه به عنوان پيامبري وبلاگ در بقل خودم و شما را توصيه مي‌كنم به روان‌پزشك.








اين آخري رو جدي گفتم!