گاهي عجيب دور خودت پيله مي‌تني

او، اول به سراغ يهودى‌ها رفت

_‌من يهودى نبودم‌_ اعتراضى نكردم

پس‏ از آن به لهستانى‌ها حمله برد

_‌من لهستانى نبودم‌_ اعتراضى نكردم

آن‌گاه به ليبرال‌ها فشار آورد

_‌من ليبرال نبودم‌_ اعتراضى نكردم

سپس‏ نوبت به كمونيست‌ها رسيد

كمونيست نبودم، بنابراين اعتراضى نكردم

سرانجام اوبه سراغ من آمد

هر چه فرياد زدم

كسى نمانده بود كه اعتراضى كند

مارتین نیمولر/کشیش آلمانی

نكته:

تيتر مطلب مصرعي است از يك غزل؛ شاعر غزل هم سيامك بهرام‌پرور است؛ اين شاعر خوب.