كسي هم نخواسته كه من راي بدهم!
و حالا اصل مطلب:
من اصولن آدم خوشبيني هستم و حتا در همين صبح دلآزار هم خوشبيني دست از سرم بر نميدارد. به نظرم آنقدر زندگي كردم كه بفهمم "شدت" «در مقابل فرج، اسم آن كتاب قشنگ قديمي يادتان هست؟ الفرج بعد الشدة" امري دائمي نمي تواند باشد، اين قصه هم يك روز به خاطرهها خواهد پيوست و البته ما هم يك روز به خاطرهها خواهيم پيوست "و به خاطر انتخابمان در آن سوم تير كذايي در رديف مردمان ملنگ تاريخ طبقهبندي خواهيم شد!"
اما من در عين خوشبيني يك كمي هم واقعبينم، بديهي است كه معتقدم فرج بعد از شدت نامهاي سراسر صلح و شادي نيست كه با پست پيشتاز و بيمهنامهي معتبر توسط پستچياي پير و مهربان "و احيانن با عبايي شكلاتي رنگ!" به دست ما برسد.
من عميقن معتقدم كه ما بايد فرصت طلبانه منتظر يك روزنه باشيم و البته هر انتخاباتي يك روزنه است مگر آنكه خلافش ثابت شود.
با همهي اين احوال من هيچ اميدي به انتخابات فردا ندارم. شرايط طوري چيده شده كه حكومت به معناي مطلق كلمه از همين حالا برندهي بازيي فرداست. اصلاحطلبان و مني كه در شرايطي مساعدتر عليرغم همهي بيلياقتي شان به آنها راي ميدادم در بازيي فردا آچمز شدهايم. شمايي كه همه استاد شطرنج هستيد به حمدالله ميدانيد كه در شرايط آچمز چه كار ميشود كرد. آفرين! همانگاري كه اصلاحطلبان خيلي وقت است دارند انجامش مي دهند: هيچ كار!
تعداد نمايندهگان مجلس 290 نفر است "درست گفتم؟" و ليست اصلاح طلبان به زور از صد و سي نفر بالا ميزند! و در اين ليست هر عجايبي يافت ميشود! از عجايبي گرفته تا مدير مهد كودك!
در اين شرايط تنها دليل براي شركت ميتواند رو كم كني باشد و بس و البته چنان كه پيداست شرايط براي رو كم كني هم فراهم نيست "اين انتخابات جان به جانش كني مرحله دومي است".
من البته معتقدم شركت اصلاحطلبان در اين انتخابات "هر چند كه از سر بيچارهگي به معناي دقيق كلمه" لازم بود. دقيقن به همان دليلي كه مشاركت و مجاهدين از شركت در انتخابات حمايت كردند. اين انتخابات آخر دنيا نيست. انتخابات رياست جمهورياي هم در راه است و حقيقتي است كه در كشورهاي با نظام حكومتي رياستي انتخابات مجلس يك سوم انتخابات رياستجمهوري هم تاثيرگذار نيست. به نظر ميرسد كه اگر نوري هم بخواهد در ناصيهي اصلاحطلبان تابيدن بگيرد كه البته اگر تو در ته چاه نوري ديدي من هم نور ناصيهي آنها را ميبينم! در اين انتخابات نخواهد تابيد. اما آيا عقلاني است كه تمام پلها خراب شوند؟ نمايندهي اصلاح طلبان در انتخابات رياست جمهوري بايد تاييد صلاحيت شود. شايد كه فرجي شود! "چقدر مفلوك شديم جديدن!"
اتفاقن به نظر من حضور اصلاحطلبان در اين مجلس چندان بيضرر هم نيست. همين اقليت كاكل زري مجلس هفتم كه بعد از مردن پري تازه يادش افتاده با VOA مصاحبه كند خيلي از مواقع به طرز احمقانهاي عامل ترميم شكافهاي اكثريت شد "از جمله سر جريان وزير شدن جناب پورمحمدي" و البته نميتوان تصور كرد كه اقليت اين مجلس يك جنس ديگري داشته باشد، هم اين تافته و هم آن تافته را يك نفر بافته!
راستش را بگويم اگر هم بخواهم راي بدهم به ليست منشعب از اصولگرايان "اسمش چي بود؟" راي ميدادم. نه به اين دليل كه ابلهانه با خودم بگويم دموكراسيي اسپانيا را دستياران فرانكو شكل بخشيدند پس... البته من نميخواهم بگويم يكي مثل قاليباف كمتر است از معاون فرانكو است ولي مرد حسابي، آدم روي اسبي كه در كورس شركت نكرده كه شرط نميبندد! به اين دليل عقلاني كه اينها نشان دادهاند اگر آزادمرد نيستند لااقل تا حدودي عاقل هستند!
اصولن نه اصلاحطلبان به راي من نياز دارند "به اين دليل ساده كه مرد اقليت نيستند، از شجاعت لازم بيبهرهاند. پس بود و نبودشان حدودن يكسان است." نه اصولگرايان تمايلي به راي دادن من دارند "حالا مثلن مگه ما چند نفريم كه رآي دادن و ندادنمون مهم باشه يا نباشه!" و البته نظر تجديد نظر طلبان هم كه مشخص است. اين وسط ميماند خودم! خودم هم هنوز تصميمش را نگرفته!
برچسبها: روزانهگی