کاهن/ قاتل

اين‌جا صحنه‌ي تراژدي است. اين‌جا، درست در ميانه‌ي تپه‌هاي جنگلي، در زير شيب تندي که اکنون دهکده‌ي نمي "واقع در ايتاليا" بر فرازش جاي دارد، ديانا الهه‌ي بيشه‌زاران معبدي کهن و مشهور داشت... تا زوال امپراتوري‌ي روم در اين‌جا مراسمي برگزار مي‌شد که گويي ما را به يک‌باره از تمدن به وحشي‌گري انتقال مي‌دهد.

در اين بيشه‌ي مقدس درختي مي‌روييد که در اطراف آن هر وقت از روز و شايد شب‌ها مي‌شد شبح ترسناکي را در حال گشت ديد که شمشير آخته به دست و نگران، گويي منتظر بود که هر لحظه دشمني به او حمله آورد. او کاهن بود و در عين حال قاتل نيز بود.مردي که وي انتظارش را مي‌کشيد مي‌بايست دير يا زود او را بکشد و به جاي او کاهن معبد شود. قانون معبد چنين بود. نامزد کهانت محراب فقط با کشتن کاهن فعلي مي‌توانست جاي او را بگيرد و تا زماني که خود به دست فردي قوي‌تر و يا مکارتر کشته نشده بود کهانت را بر عهده داشت. او در اين کهانت پرمخاطره عنوان فرمانروا را داشت اما مسلمن هيچ سرتاجداري ناآسوده‌تر از او نبود. سال تا سال زمستان و تابستان در هواي خوش و ناخوش او مي‌بايست که به مراقبت يک‌تنه‌ي خود ادامه دهد تا آن هنگام که در تنگ‌ناي مرگ و زندگي فرصت چرت‌زدني پر اضطراب را بيابد.
جيمز جرج فريزر. شاخه‌ي زرين. فصل اول: فرمانرواي بيشه‌زار. "ترجمه از کاظم فيروزمند"

معرفي‌ي شاخه‌ي زرين در ويکي‌پديا en

The Golden Bough (ebook)