کاهن/ قاتل
در اين بيشهي مقدس درختي ميروييد که در اطراف آن هر وقت از روز و شايد شبها ميشد شبح ترسناکي را در حال گشت ديد که شمشير آخته به دست و نگران، گويي منتظر بود که هر لحظه دشمني به او حمله آورد. او کاهن بود و در عين حال قاتل نيز بود.مردي که وي انتظارش را ميکشيد ميبايست دير يا زود او را بکشد و به جاي او کاهن معبد شود. قانون معبد چنين بود. نامزد کهانت محراب فقط با کشتن کاهن فعلي ميتوانست جاي او را بگيرد و تا زماني که خود به دست فردي قويتر و يا مکارتر کشته نشده بود کهانت را بر عهده داشت. او در اين کهانت پرمخاطره عنوان فرمانروا را داشت اما مسلمن هيچ سرتاجداري ناآسودهتر از او نبود. سال تا سال زمستان و تابستان در هواي خوش و ناخوش او ميبايست که به مراقبت يکتنهي خود ادامه دهد تا آن هنگام که در تنگناي مرگ و زندگي فرصت چرتزدني پر اضطراب را بيابد.
جيمز جرج فريزر. شاخهي زرين. فصل اول: فرمانرواي بيشهزار. "ترجمه از کاظم فيروزمند"
معرفيي شاخهي زرين در ويکيپديا en
The Golden Bough (ebook)