چرا ساکتيم؟ وقتي که جنگ دارد در ميزند

بعد از سرخورده‌گی بزرگ انتخابات ریاست جمهوری همه‌ی ما به این نتیجه رسیدیم که وبلاگها نمی‌توانند تاثیر قابل تاملی برمردمان ایراني بگذارند اما به نظرم این درک ما رو دچار یک بي‌عملي مضر کرده است. بی‌خیالي‌ی غیرقابل درکی که این روزها "که احتمال حمله از هميشه بيشتر شده" در وبلاگستان می‌بینم خطرناک است. اکثريت قريب به اتفاق وبلا‌گ‌نويساني‌ که دوستشان دارم و وبلاگشان رو پيگيري مي‌کنم يا به قول بامدادي نکته رو درنيافته‌اند و يا آنقدر دربار‌ه‌ي توانايي‌هاشان نااميدند که دليلي نمي‌بينند واکنشي نشان دهند. اين درست است که ما نمي‌توانیم نقش چنداني در معادلات کلان کشوری و جهانی ایفا کیم اما آیا نمي‌توانیم لااقل در حد یک لگوی ضد جنگ عدم رضايتمان از آنچه درحال وقوع است را ابراز کنيم؟

باور کنیم که اقدامات نمادین همیشه بی‌هوده نیستند. سکوت ما در این شرایط دست کم باعث می‌شود که فرداروز پاسخي براي آيندگان نداشته باشيم.

یکی از مواردی که در طول اين سه ساله‌ي نکبت باعث آرامش من بوده و هست این است که در روزهای منتهی به سه‌ی تیر برای اینکه مردم کوچه و خیابان را قانع کنم که احمدی‌نژاد نمی‌تواند رئیس‌جمهور مطلوبی باشد تا آنجا که توان داشتم تلاش کردم. من موفق نشدم که مردم را قانع کنم و احمد‌ي‌نژاد رئیس جمهور شد. اما من پیش وجدان خودم شرمنده نیستم. شرمنده نبودن من تاثیری در معادلات کلان کشور ندارد اما برای خودم بسیار مهم است.

در همين زمينه: ما که نکته را گرفتهايم چه کنيم


انسان مهرباني به نام بابک تختي وبلاگ‌نويس شده. گفتم که بدانيد