براي کشتن موش از چسب استفاده نکنيد
خانهات پر از تله موش است و موشي خاکستري رنگ و کوچولو در کنار تلهها جولان ميدهد. انگار کن که موشها فنآوريي تله را بوميسازي کردهاند. گاهي حتي حس ميکني که موش مقداري از پنير را خورده است. اما اين توهم است دوست من. تو پنير را مسموم کردهاي. سم آن پنير حتي الاغ را زمينگير ميکند. بايد به دنبال راه تازه بود.
روزي همسايهات چسب موش را به تو پيشنهاد ميکند. چسب موش؟ عجب! همسايه مي گويد چسب موش نسل جديد اسلحههاي کشتار موش است و در داروخانهها به فروش مي رسد! شاد ميشوي. حس ميکني که به آخر خط نرسيده . نوري فسفري آن دورها سوسو مي زند. به آن نور دل بده. نور اميد است.
اي انچوچک! بالاخره گرفتمت. موش با چشمهايي ريز به تو زل زده. فاتح ديروزين حالا تسليم شده. حالا چه کارش کنم؟ حس ميکني که در گل فرو رفتهاي. براي ترحم به موش کار از کار گذشته و کشتنش؟... آن چشمهاي ريز محکوم به مرگند؟ يعني اين موجود کوچولو که حالا انقدر ناز به نظر ميرسد ميتوانست به من آسيب برساند؟ اصلن چه کسي گفته که او به حريم من تجاوز کرده؟ اگر بحث حريم است خوب من هم به حريم او تجاوز کردهام... پرسشهايي از اين نوع مثل برق و باد تو را شرمنده و پشيمان ميکنند اما راهي باقي نمانده. موش را مثل زندانيان محکوم به اعدام به حياط منتقل ميکني. سرت را مي چرخاني و با جسم سخت موش را له ميکني. اما خودت هم له شدي انگار. نگاهت بوي خون ميدهد.
ديروز موش را کشتم و هنوز نگاهم بوي خون مي دهد. تجربهي بدي بود اسير کردن موش روي چسب و بعد کشنش.