ما وبلاگنويسيم نه سازمان حقوق بشر
"سلام
خیلی وقته فهمیدم به سر و صدای بسیاری از دوستان (عمدتا خارج نشین) تو فضای وب نباید توجه کنم چرا که متاسفانه اکثرا غیر منطقی و یکطرفه موضوعات مطرح میشه و دست رسانه های خارجی رو هم در سیاست یک بام و دو هوا از پشت بسته.
به عنوان مثال؛ همین چند روز پیش در کانادا نزدیک به شهر محل اقامت آقای ... یک مسافر اتوبوس بین شهری بدون دلیل به شیوه خیلی وحشیانه نفر بغل دستی رو میکشه به طوری که خبرش در کانادا عجیب منعکس میشه. البته از سوی دوستان و مخصوصا جناب... اصلا بحثی مطرح نمیشه.
حالا شما مقایسه کن این رو با عکس العمل آقایون با اعدام یکی که تو دادگاه ارتباطش با گروه خونخوار جندالله ثابت شده. آقایون از کنار گوش خودشون خبر ندارند اونوقت خبر میزنن از کشته شدن یکی تو جایی که تو عمرشون حتی اسمش رو نشنیدن."
نميخوام سواستفاده کنم و مثلن از مثالي که ايشان براي اثبات حرفشان آوردهاند و بيشتر به يک جک شبيه است تا دليلي براي اثبات يک ادعا نتيجه بگيرم که در وبلاگستان يک بام و دوهوا وجود ندارد. من به هر مطلقي مشکوکم از جمله راستي و درستي مطلق. هر کدام از ما عقايدي داريم و بر مبناي آن عقايد نظر ميدهيم و عمل ميکنيم. شايد از نگاه يک ناظر بيروني ما يک بام و دوهوا عمل ميکنيم "ما که ميگم منظورم اين نيست که من و فلاني رو با هم کجا مي بريد. ما که ميگم منظورم انسان به معناي اعم کلمه است."
ميخوام بگم گويا عدهاي به هر علتي انتظار دارند که عدهاي از وبلاگنويسان در رابطه با هرجرياني موضعگيري کنند. اين انتظار که يک وبلاگنويس "از جمله يک وبلاگنويس سياسي/ اجتماعي" براي اثبات انصافش دربارهي تمام اتفاقاتي که در جهان "و يا در اطرافش" ميافتد اظهار نظر کند بيشتر به يک بهانهجويي شبيه است تا يک انتظار منطقي. باور کنيم که اعلام موضع وظيفهي يک حزب سياسي است نه يک وبلاگنويس!
همان وبلاگنويسي که آقا يا خانم "يکي" پاي مطلبش کامنت بالا را گذاشته در مطلب ديگري از وبلاگنويسان معترض به اعدام مهرنهاد ميپرسد:
مگر کساني که اعدام شدن دو نفر نبودن؟ سوال من اینجاست که چرا همه، توجه شون فقط به این آقای مهرنهاد جلب شده؟ مگه اون یکی خونش کمرنگتره؟! خوب مگه اونم اعدام نشده؟ چرا همه تون فقط برای این آقا ماتم گرفتید؟ حالا اون یکی چه گناهی کرده که روزنامه نگار یا وبلاگنویس نیست که شماها بهش توجه کنین و اسم وبلاگاتون رو به نامش کنین؟ مگه شما ژشت حقوق بشری نگرفتین؟ این ۲ تا بشر با هم فرقی دارن؟
و خيليهاي ديگر با مقايسهي جريان مهرنهاد و سربازاني که توسط جندالله به شهادت رسيدهاند بعضي از وبلاگ نويسان را متهم به سياست يک بام و دو هوا مي کنند.
در مورد خود من علت نپرداختن به عبدالناصر طاهري، فردي که به همراه مهرنهاد اعدام شد عدم شناخت نسبت به ايشان بود. مهرنهاد يک وبلاگنويس بود "درست مثل ما" و من به همين دليل تحت تاثير مرگ او قرار گرفتم. اما طاهري برايم يکي بود مثل همهي کساني که گر و گر اعدام ميشوند. شايد اگر که من يک سازمان حقوق بشري بودم محاکمهي او در دادگاه غيرعلني و تحت فشار را محکوم ميکردم اما من وبلاگنويسم نه سازمان حقوق بشر!
باور کنيم که اولن ما وبلاگنويسها تنها وقتي ميتوانيم دربارهي يک جريان بنويسيم که مشخصهاي در آن جريان روي ما تاثير گذاشته باشد و دومن ما يک دفتر سياسي منسجم "آنگونه که در احزاب وجود دارد" نداريم که با رصد وقايع اطرافمان تشخيص بدهد در چه موردي بايد نظر بدهيم و در چه موردي نبايد. قبول؛ بهتر بود که وبلاگها به سربازان وطن که توسط جندالله شهيد شدند بيشتر بپردازند اما به جاي محکوم کردن آنها که به اين موضوع نپرداختهاند به اين بينديشيد که چرا عدهاي باعث شدهاند که مرگ سربازان وطن آنگونه که بايد ما را متاثر نکند. اين فاجعه است.
به ياد يعقوب مهرنهاد روز پنجشنبه وبلاگ را به روز نميکنم
و البته به ياد داشته باشيد که:
يک نفر دارد کور ميشود؛ لطفن کمک کنيد!
برچسبها: وبلاگستان