برای دل خودم که نمی نویسم

صد البته که آزار دهنده ترین تجربه‌ی من در این مردادماه لعنتی انتقال وبلاگ از بلاگفا به این مکان مقدس بود. همیشه از محیط بلاگر خوشم می‌آمد و کرم کوچ به اینجا خیلی وقت بود که به جانم افتاده بود اما...اما حقیقتن یک اشتباه محاسباتی آدم را می‌تواند از هستی ساقط کند و صد البته که کوچ من به اینجا یک اشتباه محاسباتی‌ی نابود کننده بود. بهتر بود می‌گذاشتم کمی جاپایم محکم شود در وبلاگستان و بعد تغییر خانه می‌دادم ولی خوب من این کار را نکردم و حالا دوباره کامنت خورم به طرز ملسی افتضاح شده و تعداد بازکنندگان هم به زیر صد بازگشته، چه می‌شود کرد؟ انگار کن وبلاگ نویسی را از ابتدا شروع کرده‌ام...


اما آنچه آزاردهنده است بی‌تفاوتی‌ی اهالی‌ی وبلاگستان و یا رهگذران به مطالبی است که به نظر خودم آنقدرها بی اهمیت نیستند که این‌قدر بی‌تفاوت از کنارشان بگذزیم "یا شاید هم هستند و من در اشتباهم؟ خوب از اشتباه درم بیارید لامصتبا!!!" نمی‌دانم مشکل از کجاست... نمی‌دانم. از قبل هم می‌دانستم مطلبی مثل پست قبلی‌ام "عزیز مایید" چندان مورد توجه قرار نمی‌گیرد "این یک سنت است که ما در برابر هر مفهومی که حکومت وظیفه‌ی به گند کشیدن آن را بر عهده گرفته منفعل عمل کنیم" اما دیگر نه انقدر منفعل!!! برای دل خودم که نمی‌نویسم، برای در و دیوار و "وبلاگ خوبی داری" نویس‌ها هم نمی‌نویسم! برای تو می‌نویسم، برای تو ای مخاطب احتمالی! خوب اگر دوست نداری لااقل "بگو" که ننویسم!
پ.ن:از آنجا که کامنت‌دونی‌ی بلاگر چندان با کامنت‌گذاران گرامی رفیق نیست فرستادیمش پی نخود سیا و بر پنجره‌ی هالواسکن دخیل بستیم!