تفکر؛ در محاق دفتر فرح پهلوی
فکر را ای جان به جای شخص دان
زانک شخص از فکر دارد قدر و جان
"مثنوی معنوی، به تصحیح عبدالکریم سروش، دفتر پنجم"
۱.حس میکنم که عنوان این مطلب و سخن شریف حضرت جلالالدین، مجال تطویل را بر این کلام تنگ کرده و لگام سخن را کشیدهاند...میشد کنایهها زد و میشد برای این گونه سوالاتی طلب پاسخ کرد: آیا با تلسکوپ اشراق در آسمان حکمت خالده به دنبال امرقدسی گشتن آن هم در دفتر فرح پهلوی مذمومتر است از با ذرهبین به دنبال "علم اسلامی" گشتن در دفتر شورای عالی انقلاب فرهنگی؟ صد شکر که مولانا کاری کرد با من که زبان در کام کشم.
2.این بار هم دکتر سروش با کلامی تازه حیات فکریشان را نو کردهاند، کلامی که اگر چه وقتی قصد میکند به وضع تئوری بپردازد نقاط چون و چراخیز فراوانی را پیشارومان میگستراند "به خصوص دوگانهی هویت، حقیقت که به نوعی نقطهی مرکزی سخنرانیی اخیر بود، به تبیین و تحدید بیشتری محتاج است" اما در موضع سلب وقتی با شجاعت و فراست مفاهیم پذیرفتهشده را مورد تشکیک قرار میدهد و سعی میکند با اتکا به رویکرد به نسبه مطرود نومینالیسم "به یاد بیاورید فصل اول کتاب ماجرای فکر فلسفی استاد دینانی را" تفکر قالبزدهی ما را دچار بحران کند و "ضدذاتگرایی" رادیکالی را ترتیب دهد که به قول خود ایشان تا آنجا که جا دارد میبُرد، استاد عطایای ارجمندی را هدیه میدهند به "ماجرای فکر فلسفیی ایران زمین".
3. نکتهی حالب دیگر، رویکرد به نسبه جدید ایشان نسبت به کژتاب "روشنفکریی دینی" است. تبیین جدید ایشان از روشنفکریی دینی و این اعتراف که ایشان با رویکردی پوپری اصطلاح روشنفکری دینی را تسامحن در برابر آنچه که بهتر است روشنفکر دیندار بنامیم به کار میبرند می تواند دعوای بیهوده و کم ثمری را خاتمه دهد. البته اگر که دوستان بخواهند! تاکید ایشان بر عمل روشنفکران دیندار و موضع پروگماتیستیشان در این زمینه من را به یاد کتاب خوب جناب بابک احمدی "کار روشنفکری" انداخت. "در این مورد مصاحبهی دیروز دکتر با روزنامهی شرق را بخوانید"
4. اما نقطهی سیاه این سفر، همان تاکید بیجا بر دفتر فرح پهلوی است! من تا حدود بسیاری میتوانم همدلی نشان بدهم نسبت به موضع استاد دربارهی سنتگرایان اما هرگز نمیتوانم با این رفتار "کیهانگرایانه"ی ایشان همدل باشم.
پ.ن: مطلب وداع با دکتر سروش از وبلاگ سیبستان را بخوانید...