در سفر

1.من مرد سفر نیستم, اما گاهی که حالم از این‌جایی که ایران می‌نامم و می‌نامیمش به هم می‌خورد، گاهی که حس می‌کنم که دیگر نمی‌توانم، یک دوست خوب دارم که می‌دانم می‌تواند نجاتم دهد. او مرد سفر است. یک جیپ خوشگل دارد که من عاشقش هستم و گذشته از آن جیپ که به خودی خود می‌تواند انگیزه باشد برای یک سفر خاطره انگیز او جاهایی را می‌شناسد که من، حتی در تخیلات گاهن مالیخولایی‌ام نمی‌توانم مثل آنها را تصویر کنم.
مثلن یک غار کوچک در گوشهای از گوشه‌های سراب کنگاور کهنه، چشمه‌ای کوچک از صدها چشمه‌ی بزرگوار شهرم، دیار بزرگوارم نهاوند، وقتی وارد این غارمی‌شوی اول هیچ نمی‌بینی، تاریک و تاریک و تاریک و بعد یک پیچ می‌خوری و بعد وارد تالاری می‌شوی که... نور از شیارهای سنگ به داخل می‌زند و آبی که نشت می‌کند و جاری می‌شود کف تالار و ریشه‌های درختان که... نه قابل توصیف نیست. شاید اگر این طبیعت ناز نبود تا حالا تغییر ملیت داده بودم!

2. انگیزه‌ی نوشتن بند بالا مصاحبه‌ای بود که همین حالا از محمد علی اینانلو خواندم. سیمای پلنگ‌وش این مرد را چندین بار در سیمای کوچولوی آقایان حکومت دیده‌ام و افسوس خورده‌ام که چرا این‌مرد اینقدر از تلویزیون ایران بزرگ‌تر است...گذشته از این حاشیه‌روی‌ی شاید نالازم، بند دوم این نوشته قصد داشت تا شما را دعوت کند به تماشای تلویزیون، شنبه‌ها و یک‌شنبه‌ها بین ساعت هفت تا هشت و نیم صبح، شبکه‌ی دوی سیما، صدای محکم و سیمای قرص اینانلو را پخش می‌کند... از دست ندهید اگر می‌خواهید عشق ایران در وجودتان نمیرد. پنج‌شنبه ظهرها هم در شبکه یک مردی به نام میلانی، برنامه‌ای دارد شبیه برنامه‌ی اینانلو. البته من برنامه‌ی اینانلو را ترجیح می‌دهم ولی کار میلانی کار تازه تری است. از این جهت نو که میلانی از ابتدای سفر تا انتهاش به تو اجازه می‌دهد که همراه باشی، که مسافر باشی. کار میلانی فقط معرفی‌ی ایران زمین نیست، معرفی‌ی آداب سفر در ایران زمین نیز هست...هر چند در قیاس با برنامه‌ی اینانلو عامه‌پسندتر است و گاهن جاهایی را معرفی می‌کند که چندان نیازی به معرفی ندارند.

پ.ن: یک مطلب"شش قسمتی" خوب از آشیل عزیز که دلم حسابی تنگ شده برای قلم درست و حسابیش: ایران و اکوتوریسم