نشریه ی هفت, اسکناس مچاله در دهان مرد میان سال! و قورمه سبزی
هفتی ها حتی این جسارت را دارند که مصاحبه ی اول یک شماره شان را به یک کاریکاتوریست ناشناخته ی مهاجر اختصاص دهند: به فرهاد فروتنیان عزیز که با همین مصاحبه ی مورد نظر من در بین "فرهنگ دوستان" ایرانی شناخته شد. این جور کارها مخالطب هفت را محدود می کند, فکر نمی کنم که هفت مخاطب گذری ی زیادی داشته باشد... به همین دلیل هم هست که هفت کمی گران است. آنها مخاطب خود را یافته اند فقط برای او کار می کنند, آیا این که دایره ی مخاطبان یک نشریه در مناطق مرفه نشین پایتخت مترکز باشد یک پوئن منفی است برای آن نشریه؟ من نظر خاصی ندارم در این مورد
از نوشته های گلستان نقل نکردم ولی بالطبع می توانم اتفاقی که همین امروز برای خودم افتاد و خیلی شبیه است به نوشته ی گلستان را نقل کنم
مکان: داخل تاکسی, زمان: آفتاب کله ی همه مان را داغ کرده بود
مسافر پیاده می شود و به راننده اسکناس دو هزار تومانی می دهد, راننده اول هیچ نمی گوید کمی سکوت سنگین؛ مسافر منتظر باقی مانده ی پول است و... در شوفر باز می شود و راننده بی یک کلمه حرف می رود سمت مسافر که آدمی است میان سال و کت و شلوار پوشیده و کف کله اش هم تاس است معلوم است که مظلومیت بیش از حد باعث کچلی اش شده, راننده و مسافر حالا چشم در چشم ایستاده اند,
راننده به مسافر: دهنت رو باز کن
و مسافر بی که چیزی بگوید دهنش را باز می کند!و راننده بی که چیزی بگوید اسکناس را مچاله می کند و فرو می کند توی دهن مرد میان سال! و ما خودمان را جمع و جور می کنیم و سعی می کنیم به هر زور و زحمتی که شده پول خرد جور کنیم
امروز البته فقط همین یک اتفاق را نداشت برای من! امروز یک فقره قورمه سبزی خانه مان را تا آستانه ی آتش سوزی پیش برد و من هم فقط به علت قورمه سبزی است که حالا دارم می نویسم! آن هم از کافی نت سر کوچه
برچسبها: خوانده هام