بیاعتمادی و بلاگفا
ما انسانها برای بیان احساساتمان نسبت به دیگری دوگانههای فراوانی ساختهایم. کلیترینش خوب/ بد است و بعد، این "خوب/بد" تقسیم میشود به دوگانههای دیگری که همهشان بار ارزشی دارند و همهشان به نوعی موضع ما در باب دیگری را بیان میکنند، قشنگ/ زشت، دوستداشتنی/ حال به هم زن، باحال/ یبس، منضبط/ دودره و...قابل اعتماد/ غیر قابل اعتماد،اینها نمونههایی هستند از دوگانه سازی هایی که ما با کمکشان موضع خود را نسبت به دیگری مشخص میکنیم
ما انسانها برای اینکه در مورد دیگری موضعگیری کنیم معیارهایی میسازیم، ذهنی و یا عینی بودن این معیارها ربط مستقیم دارد با ذهنی و یا عینی بودن دوگانهای که موضوع موضعگیریی ماست و البته معمولن معیارهامان ترکیبی از ذهنیت و عینیت هستند،همچنین معمولن معیارهامان با عرف حاکم بر جامعهای که ما عضوی از آن هستیم در تعامل هستند،این موضوع نیز غیر قابل کتمان است که معیارها از فیلتری که میتوان آن را "ذائقهی فرد" نامید عبور میکنند و شخصی میشوند
سایت بلاگفا اینروزها به دلایلی همچنان مبهم به یک سیستم خدماتدهندهی ناکارآمد تبدبل شده و این عاملی شده تا عدهای از وبلاگنویسان به آن بیاعتماد شوند
یک سوال بر مبنای حال و روز بلاگفا:چه وقت انسانها نسبت به دیگری بیاعتماد میشوند؟
کارنامهی بلاگفا تا پیش از بروز مشکل اخیر کارنامهای کم "اشتباه" بود و همین باعث جلب اعتماد بسیاری از حرفهایها شده بود اما...آیا نمونهی بلاگفا به ما گوشزد نمیکند که اشتباهات ما میتواند حدفاصل اعتماد و بیاعتمادی دیگران نصبت به ما باشد؟
تجربهی شخصیی من میگوید انسانها وقتی که حقانتخاب دارند بیرحم میشوند. آنوقت است که خردهگیرانه روبهرو میشوند با دیگری "یا لااقل خردهگیرانه روبهرو شدهاند با من". دوستانی که بلاگفا را ترک کردهاند البته بسیار صبورانه و مهربانانه روبهرو شدهاند با این "دیگری" اما این نقض حرف من نیست، دیگران بر مبنای کارنامهی ما، ما را در یکی از شقوق دوگانهی اعتماد کردن و یا اعتماد نکردن مي گنجانند و این واقعیت تلخی است. حقیقت این است: به همان میزان که دیگران حق بیشتری برای انتخاب مییابند حق ما برای اشتباه کمتر میشود "این که میگویم حق، بسته به این است که چقدر برای اعتماد دیگران اهمیت قائلیم" وقتی حالوروز بلاگفا را میبینم میترسم، احساس تنهایی میکنم و میپرسم از خودم: کی آن اشتباه را میکنم، آن اشتباه مهلکی که یک دوست را تبدیل میکند به یک آدم بیتفاوت
برچسبها: چیزی شبیه به تاملات, روزانهگی