یک عاشقانه‌ی ناآرام: ابر شلوار پوش

ای شما/ ظریف الظرفا/ که عشق را با کمانچه می‌خواهید/ ای شما/ خشن الخُشنا/ که عشق را/ با طبل و تپانچه می‌خواهید/ سوگند حتی یک نفرتان/ نمی تواند پوستش را/ چون من شیار اندازد/ تا نماند بر آن/ جز/ رد در ردِ لب و لب

1. روسیه‌ی اوایل قرن پیش "و روسیه‌ی قرن پیش از آن" جایگاهی بود برای جنجال‌آفرینی‌ی مکتب‌هایی که در اروپا به بن‌بست رسیده بودند. فوتوریسم یکی از این مکتب‌ها بود. حالا برای ما نه فوتوریسم معنا دارد و نه مارینتی‌ "سردسته‌ی فوتوریست‌ها" برایمان اسم شناخته شده‌ای است. اما مایاکوفسکی را می‌شناسیم. دشمن درجه یک او آنا آخماتوای آکمه‌ایست را هم می‌شناسیم. این یعنی که آن‌که غربال دارد از پس کاروان می‌آید. یعنی که مکتب‌ها مهم نیستند. شعرها مهم‌ هستند. ابرشلوارپوش شعر بسیار مهمی است زیرا که بعد از نود و چند سال هنوز آتش می‌اندازد به جان آن‌هایی که یک چیزی گوشه‌ی دلشان گیر کرده. آن چیز احتمالن یک چیز داغ است. چیزی مثل طغیان.

2. خواب‌گاه فیض کوی دانشگاه را با خیلی تجربه‌ها به یاد می‌آورم. یکی از این تجربه‌ها مستانه مایاکوفسکی خواندن بود. اگر تجربه نکرده‌اید نمی‌فهمید چه ‌می‌گویم. مست باشی. دختره هم تازه قهر کرده باشد...

3. من محبوب بودن صلیب شکسته و دیگر آثار کارو را با این جمله توجیه می‌کنم: معمولن شعرهای طغیان‌گر فارغ از اصالت هنری‌شان مورد توجه قرار می‌گیرند. "اما خودمانیم، کارو انگار کن که مرگ ندارد!" شاید استقبال از ابرشلوارپوش را هم بتوان با همین جمله توجیه کرد اما ابرشلوارپوش یک اثر اصیل و جاودانه‌ی هنری است:

چه خوب است/ پنهان در پیراهنی زرد/ جان از گزند نگاه ایمن داشتن/ چه خوب است/ زیر دندان تیغه ی اعدام/ این فریاد:/ شیرکاکائو فان هوتن بنوشید!/ من/ این لحظه ی اوج/ این بلندای فشفشه را/ به هیچ چیز نخواهم داد

صد البته که این‌جا جای دلیل آوردن برای این حکم نیست. اگر حکم من را قبول ندارید بگویید تا دلیل بیاورم.

4. ترجمه‌ی کاشیگر از این شعر واقعن دوست‌داشتنی است. بگذارید یک جسارتی بکنم در انتهای این نوشته:

ابر شلوار پوش سروده‌ی ولادیمیر مایاکوفسکی و مدیا کاشیگر فشارخون آدم را بالا می‌برد!


شعر ابرشلوارپوش را این‌جا بخوانید. "البته با چندین و چند سهو تایپی"


یک مقاله از مایاکوفسکی: شعر چگونه ساخته می‌شود



برچسب‌ها: