چه روزی، آه چه روزی
2. این غزل از حسین منزوی به نظرم یکی از کارهای خوب اوست. او در این غزل از آن فضای فخیمی که بر اکثر کارهای خوبش حاکم است دور شده و ضعف بنیادین کارش یعنی عدم انسجام طولی ابیات را هم انگاری دوا درمان کرده است. اروتیسم دلچسب حاکم بر فضای شعر را دوست دارم و رنگارنگی و آرامش شعر آرامم میکند. این شعر را توی وبگردیهام دیدم. در این وبلاگ. پیش از این ندیده بودمش. گویا از آخرین شعرهای اوست:
شكوفههاي هلو رُسته روي پيرهنت
دوباره خواب مرا ميبرد كه تا برسم
درخت، شكل تو بود و تو مثل آينهاش
و از بهشتترين شاخه روي گونهي چپ
پرندهاي كه پريد از دهان بوسهي من
نشست زمزمهگر روي بوسهي دهنت
□
شكوفه كردي و بياختيار گفتم آه
3. مسافرم. میخوام بیام نمایشگاه. ای تهران، ای احسان و ای دیاکسید کربن! دوران تبعید خودخواسته دارد میرسد. انگار کن که مجبورم دوباره مدتی را با شما سر کنم!
برچسبها: همينطوري