خودنوشت
2.از خود نوشتن در این وبلاگ معصیتی بس عظیم است و انسانی عاصی مثل من را چه باک از معصیت؟!
شاید یکی دو هفتهای وبلاگ را به روز نکنم. می خواهم خودم را به روز کنم...
برچسبها: همینطوری
کوته نوشت های احمد ابوالفتحی
برچسبها: همینطوری
برچسبها: همينطوري
برچسبها: خوانده هام
برچسبها: خوانده هام
توضیح نالازم: نرم افزار لازم موجود نبود پس این نوشته قواعد سخت افزاریِ فارسی نویسی را رعایت نکرد!
برچسبها: خوانده هام
2. این غزل از حسین منزوی به نظرم یکی از کارهای خوب اوست. او در این غزل از آن فضای فخیمی که بر اکثر کارهای خوبش حاکم است دور شده و ضعف بنیادین کارش یعنی عدم انسجام طولی ابیات را هم انگاری دوا درمان کرده است. اروتیسم دلچسب حاکم بر فضای شعر را دوست دارم و رنگارنگی و آرامش شعر آرامم میکند. این شعر را توی وبگردیهام دیدم. در این وبلاگ. پیش از این ندیده بودمش. گویا از آخرین شعرهای اوست:
شكوفههاي هلو رُسته روي پيرهنت
دوباره خواب مرا ميبرد كه تا برسم
3. مسافرم. میخوام بیام نمایشگاه. ای تهران، ای احسان و ای دیاکسید کربن! دوران تبعید خودخواسته دارد میرسد. انگار کن که مجبورم دوباره مدتی را با شما سر کنم!
برچسبها: همينطوري
برچسبها: خوانده هام
آلبوم سعدینامه، با موسیقیی ارشد طهماسبی از سه جهت برای من یک محصول هنریی دوستداشتنی است. اولین علتش این است که در این آلبوم شعرهایی از سعدی استفاده شدهاند که "به جز یکیشان" تا حالا روی موسیقیای قرار نگرفتهاند و توسط خوانندهای خوانده نشدهاند "این را البته ارشد طهماسبی گفته، مسئولیتش هم با خود او!" و این از نظر من یک امتیاز حاشیهایی مهم است، علت اصلیی خرید این آلبوم توسط من "شنیدن" شعرهایی از سعدی بود و این خیلی خوب است که این شعرها برای اولینبار امکان "شنیدهشدن" یافتهاند.
علت دوم اهمیت این آلبوم برای من نقشی است که صدای کمانچه در آن ایفا میکند. کمانچهی اثر را سعید فرجپوری زده است. در سعدینامه صدای کمانچه آنقدر مشخص به گوش میرسد که اگر بگویم تشخص صدای کمانچه در آلبوم سعدینامه از صدای خوانندهی کار "سالار عقیلی" بیشتر است از نظر خودم اغراق نکردهام.
نکتهی سوم هم این است که: من شنیده بودم در سیستم ارشد طهماسبی صدای خواننده مانند صدای باقیی سازها به گوش میرسد و هیچ ارجحیتی به کار آنان ندارد اما فکر میکردم این حرف فقط یک جور پز است اما باور کنید ارشد طهماسبی به طرزی باورنکردنی توانسته در این کار تعادل ساز و آواز را رعایت کند. در این کار همهی صداها به یک تناسب شنیده میشوند هر چند که صدای سالار عقیلی و صدای کمانچهی فرجپوری به نسبت دیگر صداها تشخص بیشتری دارند. فکر میکنم اصولن هدف طهماسبی در موسیقی رسیدن به این تناسب بوده و به عنوان یک مخاطب عام باید بگویم "حس میکنم" که او به هدفش رسیده.
اما یک چیزی این وسط آزارم میدهد: من حس کردم در بعضی کارها تناسب بین شعر و موسیقی برقرار نیست. بعضی از اشعاری که انتخاب شده بودند از منظر محتوایی تناسبی با ریتم تند قطعات این آلبوم نداشتند. از جمله قطعهی گیسو کمند. دربارهی سالار عقیلی هم باید بگویم آدم از پشت صداش میتواند حرکات سر و دستش هنگام خواندن این اثر را حس کند!
آلبوم سعدینامه را حوزهی هنری در زمستان 86 منتشر کرده و علاوه بر سعید فرجپوری که در آن کمانچه زده، حمید متبسم با تار و سهتار،حسین بهروزینیا با بربط، پژمان حدادی با تنبک و بهنام سامانی با دف و دایره و دمام در آن نواختهاند. این افراد تشکیلدهندهگان گروه دستان هستند.
برچسبها: شنیدههام
شاخصهی این داستان گلشیری از نظر من دودلیهای راویی داستان در پذیرش روایت رایج از ماجراهایی است که حسنی ایجاد کرده است. "همینجا بگویم که حسنی در این داستان و اصولن درگویش اصفهانی یک اسم عام است برای نامیدن چیزی که که در گویش تهرانی/معیار مترسک نامیده میشود، این را از جستار سناپور یاد گرفتم!" این دودلی که اصولن هیچ ربطی به شک روشنفکرانه ندارد و میتواند نوعی عدم تمایل برای پذیرش از روی ترس باشد تا پایان داستان یک بعد توجیهگرانه به ماجراهایی میدهد که همه "و از جمله راوی" پذیرفتهاند که حسنی باعثشان شده. راه افتادن حسنی پشت سر اهالیی ده "و از جمله خود راوی" حامله کردن حسنی دختر کدخدا را! و در نهایت هم بلائی که پای عبدالله را ناقص میکند و جان او را میگیرد. سناپور این شاخصه را فرارفتن از نوع گوتیک میداند. من البته به دلایلی که اینجا جای گفتنشان نیست چندان با نقد سناپور بر این داستان هم دل نیستم و بالطبع چندان اصراری ندارم که این شاخصه در داستان معصوم اول فراتر رفتن از فلان یا بالعکس فرورفتن در فلان هست یا نیست. برای من مهم این است که این تردید مشخصن راویی این داستان را از یک معلم ساده و کمسواد روستایی به یک ترسوی شکاک ارتقا میدهد.
من معتقدم که شخصیت راویی معصوم اول قابلیت فراوانی برای نشستن بر روی تخت تحلیل روانکاوانه دارد. نمی دانم کسی تا حالا اینجور نقدی به روی این داستان انجام داده یا نه اما اگر که این نقد صورت بگیرد میشود با توقف در روایت معلم از ماجرای حسنی که از طریق نامهنگاری برای برادرش به ما ارائه میشود و با تمرکز بر روی پیچشهای لحنیی روایت و تردیدهای راوی بر ابعاد جالب و احتمالن مغفول این شخصیت نور تاباند. البته بدیهی است که یک داستان را از منظرهای مختلفی میشود تحلیل کرد!
ببینم اصلن شما این داستان رو خوندید؟ نخوندید؟ بخونید!
برای خواندن بعضی از آثار بازداشته از انتشار گلشیری اینجا بروید. برای خواندن معصوم اول به مجموعهی داستانهای گلشیری "نیمهی تاریک ماه" و یا مجموعه داستان "نمازخانهی کوچک من" رجوع کنید.
برچسبها: خوانده هام؛ داستانکوتاه؛ گلشیری